این اثر خوشخوان ، حکایت زندگی طلبهای است که از قافله عشق جا نمیماند و به خیل شهدای مدافع حرم میپیوندد؛ طلبهای که زندگیاش را به پای کار فرهنگی ریخته بود و نسبت به همه انسانها حس تعصب و غیرت داشت؛ حتی انسانهایی که در آنسوی مرزهای کشورش و با نژاد و آیینهای متفاوتی زندگی میکردند.
نویسندهی این کتاب در بخشی از مقدمه مینویسد: «وقتی قرار شد کتاب خاطرات شهید میلاد بدری را بنویسم، مصاحبهها را از مؤسسه معراج اندیشه پویا گرفتم و همه را با دقت گوش کردم. او، نه فرمانده بود، نه مسئولیتی داشت. حتی با فرماندهان و مسئولان هم ارتباطی نداشت. زندگی ساده و بیآلایشی داشت و من مانده بودم از این شهید ساده و روستایی چه بنویسم که جذاب باشد. او اغلب صبحها را با درس و کار میگذرانده. شب را هم به مسجد میرفته کاری که بعضی از ما هر روز میکنیم. مصاحبهها را دوباره و سهباره گوش کردم. کمکم، همهی روز را به زندگی میلاد و اخلاق و رفتارش فکر میکردم، بین روز نیز گاهی از اخلاق و رفتار میلاد برای فرزندانم سخن میگفتم و آنها هم با دقت گوش میکردند. هرجا هم به مشکلی برخورد میکردم، به مادر شهید یا برادرش، رضا، زنگ میزدم تا جواب سؤالم را بگیرم. متوجه شدم شهید، مثل ما بوده و مثل ما زندگی کرده اما با ما فقط یک تفاوت داشته: او کارهایش را فقط برای رضایت خدا میکرده. از هیچکس هم توقع تعریف و تمجید و تشکر نداشته و فقط همین یک صفت کافی بوده تا او به جایی که میخواهد، برسد.»
تخفیف تا ۸۰ درصد با استفاده از کد
ketab